۱۳۸۷ اردیبهشت ۷, شنبه

گفتگو با مهرداد خوانساری درباره تلویزیونهای سیاسی ایرانی v


گفتگو با مهرداد خوانساری درباره تلویزیونهای سیاسی ایرانی

گفتگو از افشین امیرزاده و مهرداد فرهمند از بی بی سی فارسی

مهرداد خوانساری، فعال سیاسی در لندن از جمله اداره کنندگان یکی از معدود شبکه های تلویزیونی ایرانی است که با اهداف سیاسی فعالیت می کند، او با اینکه از رهبران جنبش مشروطه خواه است می گوید که در شبکه تلویزیونی پیام آزادی که برنامه های سیاسی آن تحت مدیریت اوست، در چارچوب اعتقاد به دموکراسی سکولار، پیروان همه افکار و جریانهای سیاسی امکان ابراز نظرات خود را دارند.
در بررسی نحوه فعالیت تلویزیونهای سیاسی ایرانی در خارج از ایران، گفتگو با مهرداد خوانساری را با این سؤال آغاز کردیم که چطور یک فعال سیاسی به فکر فعالیت تلویزیونی می افتد؟
به طور مسلم در شرایط کنونی یکی از بهترین وسایلی که می ‌شود با عموم هم ‌میهنان در ارتباط بود همین ارتباط تلویزیونی است که پیام یا آن حرفی را که ما در طول سالهای گذشته می زدیم و عده معدودی ممکن بود با آن در درون مملکت تماس پیدا بکنند، الآن به طور وسیع و گسترده ای به گوش هم‌ میهنان می رسد و مشکل ما در زمینه رساندن پیام به هم ‌میهنان از بین رفته اما حالا مشکل ما این است که پیامی را بتوانیم از خودمان بدهیم که هم‌ میهنانی که این امکان را دارند که به پیامهای متعدد گوش کنند، بخواهند که به حرف ما و آن پیام نهایی که داریم گوش کنند.
شما سازمانی سیاسی دارید که ایدئولوژی خاصی دارد یعنی دنبال هدفی هستید، آیا می ‌خواستید این هدف را به سایر سازمانها هم تعمیم بدهید؟
نسخه رادیویی این گفتگو
نخیر، من هر نوع ارتباط سیاسی یا هر نوع همبستگی و عضویتی که در هر سازمانی داشتم اینجا جای تبلیغ برای آن نبود، یعنی این کانال یا این وسیله نمی‌ توانست و نمی‌ خواستم که وسیله ‌ای برای تبلیغ افکار و نظریاتی سازمانی باشد که من به آن تعلق دارم.
می‌ توانم با شهامت بگویم که در طول این مدتی که من با این تلویزیون ارتباط داشتم که الآن بیش از دو سال است، حتی یک بار نام سازمان خودم را در این تلویزیون مطرح نکردم، چون برای اینکه بتوانیم باور به آن تلویزیون را در مردم تقویت بکنیم باید طوری باشد که مردم فکر کنند که سخنگوی جریان خاص نیست بلکه سخنگوی مسائلی کلی است که می ‌تواند در ارتباط با هر شهروند ایرانی یک نوع معنایی داشته باشد.
هدف ما این بوده که برنامه‌های خودمان را به تمام نیروهایی ارائه کنیم که می ‌توانند در ارتباط با آینده ایران در سلسله ای از ارزشها و افکار با هم همسو باشند و کسانی که طرفدار آن طرز تفکرها هستند.
فکر نمی کنید که این ممکن بود به تناقض منجر بشود؟ به این شکل که شما افرادی را با افکار و جهت گیریهای مختلف در تلویزیون خودتان جمع بکنید و اینها بیان و آرای خود را آنجا منعکس بکنند، بعد اینها به هر حال به خاطر اختلاف سلیقه هایی که دارند جلو دوربین تلویزیون با هم دچار بحث و جدل بشوند و بعد این تصور برای بیننده ای که این برنامه را در ایران دنبال می کند پیش بیآید که اپوزیسیون ایرانی خارج که به دنبال مبارزه با جمهوری اسلامی است داخل خودش دچار تشنج و اختلاف است و این با آن هدفی همبستگی که شما دارید ایجاد فاصله بکند؟ر
این مشکل اساسی تمام رسانه های ایرانی در آمریکاست و از زمانی که این تلویزیونها به راه افتادند همه با این مشکل روبرو بوده اند.
از زمانی که من وارد این مسأله شدم، چون به همین نکته ‌ای که شما به آن اشاره کردید آگاهی داشتم، انگیزه ام این بوده که تلویزیون پیام آزادی را هرگز وارد این گونه مسائل نکنم.
یکی از چیزهایی که ما شاهدش بودیم و به نظر من خیلی به ضرر این رسانه ها تمام شده اختلافاتی است که بین تلویزیونها بوده، مثلاً از یک تلویزیون به تلویزیون دیگر حمله می‌ کنند، دیدگاههای همدیگر را سعی می کنند خنثی بکنند، مسائل شخصی خودشان را مطرح می ‌کنند، مسأله عده ای ایرانی در کالیفرنیا را مطرح می‌کنند که برای یک شهروند در تهران یا اصفهان یا شیراز هیچ معنائی ندارد یا هیچ ارتباطی نمی تواند داشته باشد .
نکته ای را که من به آن اشاره کردم این است که در درجه اول ما همبستگی را تعریف کردیم، منظور از همبستگی چیست و بین چه کسانی.
ما به دنبال ایجاد توافق و همبستگی بین کسانی بودیم که به استقرار دموکراسی سکولار مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتقاد داشتند که ابعاد و نیروهای خیلی وسیعی را در بر می گیرد.
تلویزیون ما موضع سلطنت‌ طلبی نداشت، موضع جمهوریخواهی هم نداشت، هم خطاب به هم سلطنت ‌طلب و هم جمهوریخواهان که خواستار دموکراسی سکولار در ایران بودند صحبت می کردیم.
البته مشکل بتوان با قاطعیت گفت که هرگز اشتباهاتی صورت نگرفت یا اختلافاتی پیش نیامد، چون هر ثانیه که نمی توان پهلوی گوینده یا آن کسی که برنامه ساز است نشست، گاهی اوقات بوده که من بعداً اطلاع پیدا کردم که سلسله خطاهایی از این رده رخ داده که البته ما این را آوردیم و مطرح کردیم و سعی کردیم جلویش را در آینده بگیریم.
در این دو سالی که فعالیت کردید چقدر در رساندن آن پیامی که داشتید به داخل کشور موفق بودید؟
ما در این دوساله نوسانات خیلی زیادی داشتیم ،چون اداره این تلویزیونها و کار کردن با این تلویزیونها کار ساده ای نیست، در درجه اول به خاطر فقدان امکانات و شرایط مالی کافی.
یعنی ما همیشه در بدترین شرایط از لحاظ امکانات مالی کار کردیم، مدتی یادم هست که برای مثال به دلایل مالی ارتباط ماهواره‌ ای تلویزیون ما با ایران قطع شد و روحیه در تلویزیون خیلی پایین بود اما به محض اینکه وصل شد فرض کنید در یک ساعت بالغ بر چهل
تا پنجاه تلفن از نقاط مختلف ایران شد که باعث تقویت روحیه شد و ما متوجه شدیم که کسانی هستند که این مسائل را دنبال می ‌کنند.
اما در ارتباط با اصل قضیه به نظر من ما موفق شدیم چون توانستیم نمایندگان گرو‌ههای مختلف سیاسی را بیاوریم در تلویزیون، چون باید در نظر گرفت همبستگی یکی از آن واژه ‌هایی است که در سی سال گذشته میان نیروهای سیاسی ایران کاملا لوث شده، مثل اتحاد.
آن قدر این واژه‌ ها به کار گرفته شده اما هرگز نه اتحاد بوده و نه همبستگی که مردم همیشه با نظر بدبینی به این مسائل نگاه می کنند.
جمع کردن افراد و وادار کردن آنها به اینکه زیر تعهدنامه‌ ای را امضا بکنند ارزشی ندارد، انگیزه ما این بود که نمایندگان این جریانها را بیاوریم خودشان این مواضع را تائید بکنند.
می توانم بگویم در این راستا بخصوص در شش ماه گذشته خیلی موفق بودیم، تمام جریانهای اصلی که داخل صحنه مبارزاتند و بعضیها که درون ایرانند خودشان مستقیماً آمدند و صحبت از توافق و ایجاد همبستگی به معنی واقعی کردند و آن را عملاً و علناً اعلام کردند.
بخش دوم این است که نیروهایی که در ارتباط با سلسله مواضعی با هم همسویی دارند راه و روش و اقدامات سیاسی خود را هم با هم همسو کنند یعنی همدیگر را رد نکنند.
مثلاً در انتخابات اخیر مجلس هشتم عده ای خواستار تحریم انتخابات بودند اما بعضی به دلایلی صحبت از این می‌ کردند که به عنوان اعتراض باید در انتخابات شرکت کرد.
این نشان دهنده ضعفی است که وجود دارد و کاری که باید در آینده انجام بشود، یعنی کسانی که در کلیات می توانند با هم همسو باشند و رقابتهای سیاسی خودشان را به تاریخی در آینده موکول بکنند باید راه و روش مشترکی هم داشته باشند که تا این زمان با هم نداشته اند.
در لس‌ آنجلس کم و بیش سی تا تلویزیون ایرانی هست، آیا این چهار پنج تایی که سیاسی هستند، روی همرفته هیچ حرفی برای گفتن دارند؟ یعنی هیچ حرفی برای گفتن باقی می ماند یا فقط تکرار است؟
این فقط در ارتباط با رسانه های ایرانی لس ‌آنجلسی نیست، مثلاً همین رسانه های معتبر دنیا مثل بی بی سی و غیره مگر چه میگویند؟ بیشتر در باره وقایع روز صحبت می کنند، همه اینها می‌ شود گفت تکرار مسائلی است که همه با آن مواجهند.
مسأله این است که آیا داشتن رسانه ای صد درصد ایرانی که جزئی از رسانه دولتی کشوری خارجی نیست می ‌تواند وسیله به درد بخوری باشد یا نه.
به عقیده من اگر چنین حربه ‌ای در دست سلسله افراد با صلاحیتی باشد، و اینجا من زیر کلمه با صلاحیت خط می کشم، که مسئولانه با مسائل برخورد بکنند و به دنبال مسائل شخصی و این جور چیزها نباشند، این می تواند به اصطلاح حربه مهمی در راه پیشبرد سلسله مقاصد و مبارزات عمومی باشد.
چون حر‌فهایی هست که که به سکوهایی که آزادی عمل دارند امکان و فرصتی می دهد، در واقع یک سری قواعد و شرایطی که صاحبان این رسانه ها ایجاد می کنند، لذا این امر می تواند آتویی در دست مبارزان راه آزادی برای ایران باشد.
ولی موضوع استفاده درست از این امکانات مطرح است، اینجاست که افراد باید مسئولیت را حس بکنند و با مسئولیت عمل بکنند.
این در درجه اول شناخت جامعه ایران و انتظاراتی را لازم دارد که مردم از رسانه ها دارند ولی آنچه مسلم است ترور شخصیت نباید باشد، به طور مسلم دعوا بین نیروهایی که به اصطلاح طرفدار استقرار دموکراسی و سکولاریسم در ایرانند نباید باشد، هیچکس نباید حقی بیشتر از دیگران برای خودش قائل باشد، افراد اگر معتقد به آزادی اند باید رفتاری آزادمنشانه در قبال یکدیگر داشته باشند، مشکلی که تلویزیونهای لس ‌آنجلس ایجاد کرده اند، عدم باور توده های مردم به همین مسائل است، چون اینها عملکردشان به آن شکل شایسته ‌ای نبوده که بتواند در مردم اعتماد ایجاد کند که این افراد به اصطلاح مشوق راه و روشی اند برای آینده که می تواند بهتر از آن چیزی باشد که امروز وجود دارد.
شما از شناخت جامعه ایرانی صحبت کردید و اینکه این تلویزیونهای ایرانی باید از جامعه ایران و خواسته‌ هایش شناخت داشته باشند ولی گردانندگان تلویزیون های خارج از کشور از جمله خود شما می ‌شود گفت از بعد از انقلاب از ایران دور بودید و امکان این را هم که به ایران سفر کنید و بروید دوباره این کشور را ببینید، بعد از این همه سالها نداشتید، با توجه به اینکه جامعه ایرانی در این سه دهه اخیر بشدت دستخوش تحول شده و خیلی با آن جامعه ای که شما ترک کردید فرق می کند و با توجه به دوری از این جامعه، چگونه می ‌توانید این شناخت را به دست بیاورید؟
من الآن سی سال است خارج از کشور زندگی می کنم ولی به شما می ‌گویم که این شناختی راکه من از ایران دارم در این سی سال کسب کردم، سی سال قبل از آن را من در ایران زندگی می ‌کردم ولی این شناختی که امروز دارم را هرگز نداشتم، وارد بودن به مسائل ایران و اطلاع حاصل کردن از طرز تفکر و روحیه ‌ای که مردم دارند نیاز به حضور فیزیکی در جغرافیای مملکت را ندارد، البته اگر افراد بتوانند بروند و بیایند چه بهتر ولی این شرط ضروری و لازم نیست، مسأله این است که آدم کنجکاو باشد، عاشق عقاید خودش نباشد و بخواهد ببیند که دیگران چه می گویند.
امروز من با شهامت می توانم بهتر از درصد قابل ملاحظه ‌ای از افرادی که در تهران زندگی می کنند به شما بگویم که در تهران چه می گذرد، بخصوص در ارتباط با مسائل سیاسی و مسائلی که مربوط به آینده مملکت است ولی مهم اینجاست که افرادی که به هر حال در خارج از کشورند همیشه باید به قول معروف سیخی داشته باشند که به خودشان بزنند که از واقعیت دور نشوند و تحت تأثیر شرایطی که در آن زندگی می ‌کنند قرار نگیرند.
این به میزان فوق العاده زیاد در آمریکا و در لس‌ آنجلس بیشتر از اروپاست یعنی کسانی که در لس ‌آنجلس هستند محو آن شرایطی اند که بر لس‌ آنجلس حاکم است، به درجاتی خیلی بیشتر از کسانی که در اروپا زندگی می‌ کنند.
انسان باید خیلی هوشیار باشد که این وضعیت را به قول معروف نگذارد از دست برود و نگذارد آن تصورات و باورها و مسائلی که دلخواه خودش است این تصویر را به طور کاذب عوض بکند.
الآن حدود ده سال است که تلویزیونهای ایرانی خارج از کشور از طریق ماهواره برای ایران برنامه پخش می ‌کنند، قبل از آن هم رادیوهای اپوزیسیون بودند و هنوز هم هستند که برای مردم ایران برنامه پخش می کردند اما به اذعان خودشان در تمام این مدت نتوانستند هیچ حرکتی را در داخل جامعه ایرانی شکل بدهند و هیچ نوع سازماندهی و اثری روی افکار عمومی ایجاد بکنند.
اینها نتوانستند جریاناتی را شکل بدهند ولی نمی ‌شود گفت که نتوانستند روی افکار عمومی اثر بگذارند.
هر آدمی که از ایران می ‌آید و شما با آنها از همین سکویی که نشستید مواجهید، از شرایط درونی مملکت ناراضی است این نارضایتی مقدار زیادش به خاطر تبلیغاتی است که شده.، مقداری از تبلیغات را هم همین رسانه ها کردند.
حالا این باعث نشده که نیرویی شکل بگیرد و نیرویی در جابجایی این حکومت نقشی ایفا کند ولی افکار عمومی را توانستند عوض بکنند، بخصوص آن رادیوهایی که شما می گویید در سالهای ابتدائی بعد از انقلاب به هر حال وسیله ای بودند که اطلاعات و اخبار را به مردم می رساندند.
نمی شود گفت تا چه اندازه اینها موفق بودند اما نمی ‌شود هم گفت که اصلاً موفق نبودند.
البته به نظر من تلویزیونهای ایرانی خارج بخصوص با آن انتظاراتی که روزهای اول از آنها می‌ رفت، متأسفانه در ایجاد باورهای لازم شکست خوردند.
امروز مردم روی حرف اینها حساب نمی‌ کنند، در صورتی که اگر عملکرد اینها مسئولانه بود و به گزافه‌ گویی و حمله به هم نمی‌ پرداختند می توانستند نقش مفیدی ایفا بکنند اما این دلیل نمی شود که اگر شما در آینده روی سلسله برنامه‌ ریزی درست و فکر درستی با محاسبه درست قدم بردارید، منشأ خدمتی برای مردم در شکل دیگری نباشید.
بعضیها فکر می کنند با توجه به فشارها و تهدیدهایی که روی ایران هست، این تعداد شبکه های تلویزیونی که به راه افتادند و بخصوص آنهایی که سیاسی اند از جمله تلویزیون شما دارند آماده می شوند که اگر زمانی به فرض مثال، نظام جمهوری اسلامی در شرایطی قرار بگیرد که موجودیتش در تهدید باشد، اثرگذار باشند و استراتژی مشخصی را بتوانند دنبال کنند.
در مورد خود من یکی از دلایلی که این فشارهایی که در شش ماه گذشته بخصوص وقتی که ارتباط ماهواره ‌ای ما با ایران برقرار شد تحمل کردم، به خاطر این بود که در شرایط بحرانی فعلی ما بتوانیم نقشی در آگاهی دادن به مردم داشته باشیم.
این ایام مهم است، چرا که ایران امروز در شرایط بحرانی قرار دارد چه از نظر بین المللی و چه از نظر داخلی که شاید در تاریخ 29 ساله جمهوری اسلامی بی مانند بوده است.
این دلیل نیست که جمهوری اسلامی در آستانه سقوط باشد ولی این بحران و این وضعیت بحرانی الآن که ما داریم صحبت می کنیم هنوز هم ادامه دارد، در انتهای این بحران اگر این رسانه ها نقش مفید و سازنده ای ایفا بکنند، روشن می‌ شود که مملکت در پایان بحران به کدام سمت می ‌رود.
اگر این سمت به سمتی باشد که نوید بهتری برای آینده مردم ایران بتواند بدهد، اینجاست که این تلویزیونها می توانند نقشی ایفا بکنند، بدیهی است که اگر بحران نباشد و این تلویزیونها بیایند، هیچ دلیلی ندارد که مردم به این مسائل با دقت گوش بکنند.
این فشار و به قول شما بحران در واقع از سمت قدرتهای غربی و به طور مشخص آمریکا بر ایران اعمال می ‌شود، وقتی هم اگر شما بیایید در این وسط موضع مشخصی را دنبال بکنید فکر نمی کنید این روی مخاطب ایرانی شما تأثیر بگذارد، به این شکل که به شما به عنوان ابزار تبلیغاتی قدرتی نگاه بکند که کشورشان را مورد تهدید قرار داده؟ یعنی اینکه حرف حکومت ایران را باور بکنند که می ‌گوید این تلویزیونها همه ابزار تبلیغاتی غربند.
این بستگی دارد که چه کسی این حرف را بزند.
مبارزه ‌ای که ما می‌ کنیم مبارزه ‌ای است که 29 سال کرده ‌ایم، ما که دیروز وارد صحنه نشدیم، ما روی سلسله اعتقادات و باورهایی از ابتدای روی کار آمدن جمهوری‌ اسلامی با آن اختلاف عقیده داشتیم، ما به دنبال نابود کردن و کشتار افراد در ایران نیستیم، ما خواستار آنیم که شرایطی انسانی در مملکت به وجود بیاید، ما حرفی نمی ‌زنیم که با 29 سال پیش فرقی داشته باشد، ما طالب جنگ با ایران نیستیم، ما حامی و تکرار کننده حرفهای افراطی بخصوص حرفهای همین نومحافظه ‌کاران آمریکا نیستیم و خود بنده هیچوقت احساس نزدیکی با آنها نداشتم و هیچوقت هم مشوق برنامه ها و حرفهایی که می ‌زنند نبودم.
اما در تلویزیونهای ایرانی خارج کسانی هستند که از آنها دفاع می ‌کنند و حتی خواستار می ‌شوند که آمریکا به ایران حمله بکند.
به هرحال تنوع در طرز تفکر همه جا هست و زیاد هم هست، الآن خیلیها از ایران به ما تلفن می زنند، خیلیها تلفن می زنند به همین برنامه ‌های صدای آمریکا و می گویند ما خواستار اینیم که آمریکا حمله بکند تا اینها بروند.
از این حرفها مردم عادی می‌ زنند ولی این حرفی نیست که شخصی مسئول یا سکوی مسئولی بگوید، ما خواستار ایجاد شرایط امروز عراق در ایران نیستیم و حاضر نیستیم حکومت اسلامی به هر قیمتی از بین برود ولی ما با اینکه از نظر فیزیکی در آمریکا هستیم، هیچ نوع کمکی یا حمایتی از دولت آمریکا نشده‌ ایم و هیچکدام از حر‌فهای حکومت آمریکا را هم ما الزاماً رویش صحه نمی‌ گذاریم.
حرفهائی که ما می‌زنیم همان نظراتی است که 29 سال است داریم. یک شهروند آزاده ایرانی می تواند حرفش را هر کجا که هست بزند و این به نظر من قضاوتش با مردم است.
در نهایت، مردم قضاوت خواهند کرد و ما نگرانی نداریم که مردم چطور برخوردی با ما بکنند، بعضیها ممکن است همین نظری که شما گفتید داشته باشند ولی امید ما این است که با توجه به سابقه و آن حضوری که ما به صورتهای مختلف در این ایام داشتیم قضاوت درستی از ما بشود.
خوب اتفاقاً من همین موضوع را می ‌خواهم کمی بیشتربشکافم، گفتید از نظر فیزیکی در آمریکا هستید ولی هیچ کمی به شما نمی شود یعنی به تلویزیونهای ایرانی نمی شود، دو سال پیش وزارت امور خارجه آمریکا بودجه ‌ای در نظر گرفت که اسمش را بودجه ایران گذاشتند و هیئتی از طرف وزارت امورخارجه و مثل اینکه نمایندگانی از وزارت دفاع رفتند به لس‌ آنجلس و با ارباب جراید و رسانه ‌های ایرانی صحبت کردند ولی در آخر ما دیدیم که کمکی به هیچکس نشد یعنی این بودجه بیشتر به سمت همان رسانه های دولتی خود آمریکا مثل صدای آمریکا و رادیو فردا رفت، دلیلش شما فکر می کنید چه بود؟ فکر می کنید اینها هم دیدند که آن آدمهایی که در تلویزیونهای ایرانی هستند نمی ‌توانند به خاطر اختلافات داخلی خود یا عدم صلاحیتشان کاری انجام بدهند؟
یک دلیلش شاید این بوده باشد، من نمی ‌دانم.
هیئتی از اینها آمدند به لس‌ آنجلس و با بعضی از کارمندان تلویزیون ما هم صحبت کردند، نظر من این است که اینها هرگز جزو برنامه ‌شان نبود که بخواهند به تلویزیونهای موجود ایرانی کمک بکنند بلکه می‌ خواستند همان تلویزیون خودشان را قوی بکنند و دیدیم که تلویزیون صدای آمریکا شاید نود درصد از کسانی که در رسانه‌ های ایرانی لس‌ انجلس کار می‌کردند را امروز استخدام کرده که می شود گفت متعلق به طرز تفکرهای مختلف سیاسی هم هستند.
کمک آمریکا، یعنی بیان اینکه آمریکا می ‌خواهد به سازمانهای ایرانی برای آزادی کمک بکند، به نظر من خبط بسیار بزرگی بود، خود من از ابتدا نسبت به این بذل و بخششها موضع گرفتم.
هدف آمریکا به عقیده من این باید باشد که سعی کند به نیروهای ملی و آزادیخواه ایرانی اعتبار بدهد، نه اینکه آنها را به عنوان عوامل یا مزدوران خودش جلوه بدهد.
طرح این نوع مسائل به این شکل متأسفانه ایجاد چنین توهمی را در اذهان هم ‌میهنان می کند، بخصوص بدتر از آن اینست که چنین توهمی ایجاد بشود و هیچ کمکی هم نشود که در اصل هم نشده است.
لذا این در اصل، مسخره کردن این نیروهاست که به نظر من هر فردی که در صحنه قرار دارد باید در مقابلش خیلی با جدیت هم موضع بگیرد و هم اینکه خودش را از این نوع مسائل مبرا کند.